کد جاوا وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

((فرمانروای هستی من جانم فدای تو))

آسمان می خواند ما را دوستان ....

اینک صدایمان می کنند ....

می شنوی ...

این صوت خوش آهنگ همان معشوقی است که از دیر باز به خیالت رسوخ کرده بود ....

یادت هست ؟

آن روزهای بچگی را که با خیال خودت تصورش می کردی و حلولش را در هر جسمی بر خودت متصور می داشتی ؟... یادت هست که روزگاری نه چندان دور،با او به گپ زدن می نشستی و به گمان خودت ،خاطرت را با او آرام می کردی ؟ یادت هست روزگاری را که نوجوان شده بودی تازه ... شب های سنگر و ستاره ... شب های عشق و خمپاره ... آن خرماهای خشک شده ای که حاجی در سنگر برایت می آورد ؟ ... یادت هست افطارهای آن روزه های نوجوانی که همه خلوص بود و خلوص بود و خلوص ...

یادت هست شب های قم وجمکران و افطار های شبانه با آزادگی درون ... یادت هست که با بال هایت پر می زدی به آسمان های عرفان و عشق و ....

پس چرا حالا دیگر صدایش را خوب نمی شنوی ؟ ...

چرا گوش های دلت این همه سنگین شده ؟....

مگر چند سال گذشته که این همه روحت به بیماری گراییده ؟!!...

چرا خسته ای ....

بلند شو عزیز دلم بلند شو ... تو را صدا می زنند به نوای رمضان ... بلند شو که برایت مژده یِ ایام نیکویی را به ارمغان آورده آسمان، از همان بالا بالاهایی که قدیم تر ها می دیدیشان ولی حالا چشم هایت کور شده و دیگر نمی توانی ببینی ... بلند شو که شاید در این سحرها دوباره بینا شوی ... بلند شو دلت را به دریا بزن ... هو بکش ... جار بزن ... نوا کن ... هلهله کن ... دوباره رمضان ... دوباره سحر ... دوباره عشق ... دوباره معشوق . به بر بگیر این دلبر را که وصالش پادشاهی عالم است . و اینگونه است که فرمانروایِ هستی تو خواهد شد ... 


نوشته شده در  پنج شنبه 88/6/5ساعت  12:15 صبح  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی4
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 3
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 2
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 1
دوباره نسیم ...
[عناوین آرشیوشده]