سلام. اقا مطلبتون حرف نداشت...عالي بود. با اين حساب از به كار بردن واژه ها براي تحسين شما عاجزم.
يا حق
سلام دوست عزيز
يه درسي تو معارف داشتيم يادمه يه كم... املا و استدراج؟ درست مي گم يا نه نمي دونم از اونجا يه چيزايي تو ذهنم بود. يه كم زيادي خودمو جاي خدا گذاشتم انگار ، اگه ما آدما جاي خدا بوديم چه بر سر هم مي آورديم ..
ممنون از جواب به جاي شما
سلام آقاي معزي
طاعاتتون قبول حق
متن خوب و تاثير گذاري بود.ممنون از اين وبلاگتون .مطالب قابل تاملي داره.
(دکتر شريعتي): مرا كسي نساخت، خدا ساخت ؛ نه آنچنان كه « كسي ميخواست »، كه من كسي نداشتم ، كِسم خدا بود. ِكس بي ِكسان. او بود كه مرا ساخت، آنچنان كه خودش خواست، نه از من پرسيد ونه از آن « منِ ديگر » م . من يك گِلِ بيصاحب بودم. مرا از روح خود، در آن دميد و بر روي خاك و در زير آفتاب ، تنها رهايم كرد. مرا به خودم واگذاشت. عاق آسمان ! كسي هم مرا دوست نداشت؛ به فكرم نبود. وقتي داشتند مرا مي آفريدند، كسي آن گوشه خدا خدا نميكرد... وقتي داشتم روح ميپذيرفتم ، شكل ميگرفتم ، قد ميكشيدم، چشمهام رنگ ميخورد،چهرهام طرح ميشد، فرشتهاي ظريف و شوخ و مهربان و چابك پنجهاي ، با نوك انگشتانِ سِحر آفرينش ، آن را صاف وصوف نميكرد... وقتي ميخواستند كارِ دل را در سينه ام آغاز كنند ، آشنايي دلسوز و دلشناس نداشتم تا برود و بگردد و از خزانه اي دلهاي خوب ، بهترين را برگزيند.
خداوند به انسانهاي ستمكار مهلتي نمي دهد كه اصلاح شوند
عمر خود را در بدي و دروغ و آزار به مردم و كم كم به جنايت و... گذراندند.
به نظر من بر خلاف عدل خداست كه اينها توبه كنند و اصلاح شوند و اصولا كسي كه دانسته اشتباه و گناهي مرتكب مي شود از آن بر نمي گردد و ترسي هم ندارد.
فرصت اندک است و به زودي به تاريخ خواهيم پيوست
سلام
درسته دوستم ناراحت کننده ست خدا همه رو ببخشه