به نام خدا
جانِ جان...
دیدنِ رویِ تو ای جان،کی مُیسَّر می شود
پس دهانم با لبانت ، کی مُعطَّر می شود
زلفِ مینویِ تورا بادست کی خواهم نواخت
هیچ میدانی که هر شب،با توام سَر می شود
خسته ام از درد هجرانِ رُخَت ، ای ماه گُل
کی سرشوریده ام ،پس باتو همسَر می شود
از فراقِ رویِ تو ، این دیدگان یعقوب وار
خون زِحسرت می چکاند،صورتم تَرمی شود
مهرگانا،کُنجِ قلبم صیقلی از عشق توست
این مُهَدّب آیینه ، پس کی مُقَعّر می شود
جام زَرّینِ تو را ، منصور کی خواهدکشید
هر چه در اندیشه بی تو،گنج بی زَرمی شود
میدهی آخر ، وصالت را به این محروم یار
نیک میدانی که قلبم ،بی تو پَرپَر می شود
طهران – پنجم شهریور ماه یکهزارو سیصدو هشتاد وهشت