کد جاوا وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برخلاف آنچه بعضیها تصوّر کرده‏اند، خانواده تنها یک سازمان حقوقی نیست و قانون توانائی ایجاد نظم را در آن ندارد. خانواده سازمانی است مخلوط از قواعد حقوقی و اخلاقی که نمی‏توان آن دو را از هم جدا ساخت. در این اختلاط نیز غلبه با اخلاق است. زیرا نه تنها بیشتر قوانین راجع به آن ضمانت اجرای مؤثر ندارد، بلکه آنچه هست از اخلاق مذهبی و اجتماعی ناشی شده و در مقررات دولتی نفوذ کرده است1.
در تنظیم روابط زن و شوهر اخلاق بیش از حقوق حکومت می‏کند. در این رابطه سخن از عواطف انسانی و عشق و صمیمیت و وفاداری است و حقوق برای حکومت کردن بر آنها ناتوان است. به زور اجرائیه نه مرد را می‏توان به حُسن معاشرت با زن واداشت، نه زن را به اطاعت از شوهر و وفاداری به او مجبور کرد. بر این اتحاد معنوی تنها اخلاق می‏تواند حکومت کند و حقوق ناگزیر است به جای اتّکاء به قدرت دولت، دست نیاز به سوی اخلاق دراز کند2.
قرآن مجید هدف از مزاوجت زن و شوهر را سکون و آرامش تعیین کرده است و فرموده:
«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً...»3
«از جمله آیات الهی این است که از جنس خود شما همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید».
و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران خصوصا. و در میان همه انسانها عموما، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبی و روحانی دارد به دنبال آن اضافه می‏کند: «و در میان شما مودّت و رحمت برقرار ساخته است».
به راستی وجود همسران با این ویژگیها برای انسانها که مایه آرامش زندگی آنهاست، یکی از مواهب بزرگ الهی محسوب می‏شود. این آرامش از اینجا ناشی می‏شود که این دو جنس مکمّل یکدیگر و مایه شکوفائی و نشاط و پرورش یکدیگر می‏باشند به‏طوری که هر یک بدون دیگری ناقص است و طبیعی است که میان یک موجود و مکمّل وجود او چنین جاذبه نیرومندی وجود داشته است.
و در آیه دیگر می‏فرماید: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»4
«زنان برای شما لباسند و شما برای آنان لباس هستید».
مراد این است که زن و مرد مانند لباس، مانع از ظاهر شدن صفات زشت و خصال ناپسند یکدیگر می‏شوند و همچنان که لباس بدن را از سرما و گرما و عوارض خارجی حفظ می‏کند، زن و مرد هم حافظ یکدیگر در مقابل حوادث خارجی هستند و عفاف یکدیگر را محفوظ می‏دارند و باید مایه آرامش یکدیگر باشند.
بنابراین فلسفه نکاح در مرحله اول، تولید نسل است. لکن ازدواج تنها مبتنی بر این فلسفه نیست چه حتی اگر زن یا مرد یا هر دو عقیم باشند، باز استقرار علاقه زوجیت موجب حفظ عفاف و تشکیل خانوده وایجاد همفکری و مصاحبت تواند بود.
به تعبیر استاد شهید «مطهری»:
«قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقمند به یکدیگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقه‏ای که به اشیاء دارند. علاقه‏ای که انسان به اشیاء دارد از خودخواهی او ناشی می‏شود، یعنی انسان اشیاء را برای خود می‏خواهد به چشم ابزار به آنها نگاه می‏کند، می‏خواهد آنها را فدای خود و آسایش خود کند، اما علاقه زوجیت به این شکل است که هر یک از آنها سعادت و آسایش دیگری را می‏خواهد، از گذشت و فداکاری درباره دیگری لذت می‏برد»5.
دانشمند سویسی «مارسل بوازار» درباره «برابری و حقوق زن» می‏نویسد:
«اسلام هم به مردان و هم به زنان توجه دارد و با آنان به صورتی «تقریبا برابر» رفتار می‏کند. عموما هدف مشخص شریعت اسلام، حمایت است.شریعت تعریفهای دقیقی از حقوق زن به دست می‏دهد و به تضمین آن توجه فراوان مبذول می‏دارد، قرآن کریم و سنن نبوی دستور می‏دهد که با زوجه با عدالت و مهربانی و حسن نیّت رفتار شود، بدین ترتیب از ازدواج مفهومی اخلاقی‏تر را اراده می‏کنند و سرانجام با اعطای بعضی مزایای حقوقی به اعتلای مقام زن مسلمان می‏پردازد بنابر حدیث نبوی حقوق زن «مقدس» است و ذاتا مشتمل است بر برابری در مقابل قانون، مالکیت شخصی خصوصی و حق وراثت»6.
در میان هر ملت، خانواده نماینده و مظهر اخلاق عمومی است. احساسات پاک انسانی و درندگیهای حیوانی، هر دو در این کانون به اوج خود می‏رسند. آنچه در خا نواده باید به وجود آید، عشق و مهربانی و حسن نیت است، و هیچ نیروئی جز اخلاق و ایمان نمی‏تواند بر این عواطف حکومت کند. الزام مرد به تأمین معاش خانواده و تربیت فرزندان و تکلیف زن و فرزندان نسبت به خوشروئی بامرد و اطاعت او، از قواعد اخلاقی است که حقوق به عاریت گرفته. اخلاق حکم می‏کند که زن پس از فوت شوهر، به احترام یادگارهای او، مدتی عدّه نگه دارد. و به مرد فرمان می‏دهد که در اداره خانواده با زن همکاری کند و این کانون را بیهوده ترک نگوید7.
غرض، محیط خانواده کانون احساسات و عواطف است و طبعا مقیاسی که در این محیط باید به کار رود، با مقیاس سایر محیطها متفاوت است، یعنی همانگونه که در «دادگاههای جنائی» نمی‏توان با مقیاس محبت و عاطفه کار کرد، در محیط خانواده نیز نمی‏توان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بی‏روح گام برداشت، در اینجا باید حتی‏الإمکان اختلافات را از طریق اخلاقی و عاطفی حل کرد و لذا قرآن مجید دستور می‏دهد که «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَما مِنْ أَهْلِهِ و حَکَما مِنْ أَهْلِها إنْ یُریدا إصْلاحا یُوَفِّق اللّهُ بَیْنهُما»8
«اگر ترس از پیدایش شقاق و اختلاف بسیار بین زن و شوهر داشته باشید، یک داور از جانب خانواده شوهر و یک داور از جانب خانواده زن معین کنید، تا به اختلاف رسیدگی کند، اگر زن و شوهر یا دو داور قصد اصلاح داشته باشند، خداوند میان آنان سازگاری و توفیق برقرار می‏سازد».
در محاکم قضای طرفین دعوا مجبورند برای دفاع از خود، هرگونه اسراری که دارند، فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه اسرار زناشوئی را فاش سازند، احساسات یکدیگر را آنچنان جریحه‏دار می‏کنند که اگر به اجبار دادگاه به منزل و خانه باز گردند، دیگر از آن صمیمیّت و محبت سابق خبری نخواهد بود و همانند دو فرد بیگانه می‏شوند که به حکم اجبار باید وظائفی را انجام دهند. ولی در محکمه صلح فامیلی یا اینگونه مطالب به خاطر شرم حضور مطرح نمی‏شود و یا اگر بشود چون در برابر آشنایان و محرمان است، آن اثر سوء را نخواهد داشت.
بیشتر فقها نظر حَکَمین را تنها در مورد سازش و رفع اختلاف میان دو همسر، لازم‏الإجراء دانسته‏اند و حتی معتقدند اگر حکمین شرائطی بر زن یا شوهر بکنند، اخلاقا لازم‏الإجراء است اما در مورد جدائی، حکم آنها به تنهای نافذ نیست9.


سرپرستی در نظام خانواده از منظر اسلامی

در قرآن مجید می‏خوانیم که : «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلیَ النِّساءِ بِما فَضّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِمْا حَفِظَ اللّهُ...»10
«مردان به جهت فضیلت طبیعی که نوعا دارند، و به واسطه آن که نفقه و هزینه زندگانی زن را متعهدند، بر زنان سرپرست هستند. یعنی حق سلطه و وظیفه حمایت دارند. شایسته زنانی هستند که مطیع بوده و در غیاب شوهر حافظ عفّت خود و مال شوهران خویش باشند که حفظ آنها را خداوند خواسته است...».
از این آیه شریفه چند حکم استفاده می‏شود:
الف ) ریاست خانواده با مردان است و این حق برای مردان از جهت نوعی فضیلت جسمانی و روانی و همچنین از جهت وجوب تکلیف انفاق لازم گردیده است. در ذیل این آیه، احادیث زیادی وارد شده است که به موجب آنها زنان باید نسبت به شوهران خود فرمانبردار باشند و برخلاف اذن آنان هیچ عملی جز افعال واجب نمی‏توانند انجام دهند.
ب ) برای زنان شایسته، دو صفت مذکور است: یکی اطاعت کامل که از آن به «فتوّت» که به معنی خضوع و نهایت فروتنی است، تعبیر شده و دیگر حفظ غیب در حدیثی از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله روایت شده است که :
«ما استفاد امرء مسلم بعد الإسلام فائدة أعظم من امرأة مسلمة تسرّه إذا نظر إلیها و تطیعه اذا امرها و تحفظه فی نفسها و ماله اذا غاب عنها»11.
«برای مرد مسلمانی پس از افتخار تدیّن به دین اسلام، هیچ فائده‏ای بزرگتر از فائده زن مسلمان نیست که هرگاه به او نظر افکند با نگریستن در روی او و بامعاشرت وی خوشحال شود و چون به او فرمان دهد، اطاعت نماید و چون از او دور باشد نفس و عفّت خود و مال شوهرش را حفظ کند».
ج ) نفقه زن بر عهده مرد است و باید مناسب با وُسع خود هزینه زندگی او را بپردازد.
د ) بنابر مطالب مندرج در آیه شریفه و حدیث شریف، زن طبعا در مرد، جویای حمایت و قدرت نمائی و سخاوت و محبت است. مرد هم از زن نشاط و اطاعت و عفاف و حفظ مال می‏خواهد. اگر هر یک از زن و مرد چهار هدف خود را منظور دارند، بنیان خانواده محکم و استوار می‏ماند و اگر هرکدام بعضی از این هدفها را ملحوظ ندارد، صلح و صفا از خانواده رخت بر می‏بندد و هر دو ناراضی می‏شوند و نفرت و گریز، جای سازش و حسن معاشرت را می‏گیرد. افراد خانواده که ضعف پدر را در سلطه حس کنند، مادر را صالح برای فرماندهی نمی‏شناسند و د رنتیجه طغیان می‏کنند و علیه مصالح خویش و منافع خانواده قیام می‏نمایند یا کانون خانواده را ترک می‏گویند. به همین دلیل در روایات، از زن سلیطه یعنی مسلط بر مرد بسیار نکوهش شده است12.
در مواردی که حقوق دستورهای کلی می‏دهد مثلاً به موجب مواد 1103 و 1104 قانون مدنی، زن و شوهر مکلّف به حسن معاشرت با یکدیگرند و باید در تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود همکاری کنند و یا بر طبق ماده 1177 «طفل باید مطیع ابوین خود بوده و در هر سنی که باشد باید به آنها احترام کند» مصادیق آن نوعی الزام اخلاقی است.
ولی آیا تکلیف زن را در پرستاری از شوهر بیمارش، یا الزام مرد را در رساندن فرزندانش به مدرسه، می‏توان تنها الزام حقوقی دانست؟ بدون شک انجام این کارها لازمه حسن معاشرت و همکاری صمیمیانه زن و شوهر در تربیت اولاد است، اما برای الزام به هر یک از آنها نمی‏توان در دادگاه اقامه دعوی کرد. همچنین اگر طفلی پاس احترام پدر را نگه نداشت و از فرمان او خودداری کرد، چگونه حقوق می‏تواند اجرای آن را تضمین کند؟ و برفرض که از لحاظ نظری بتوان از قوای عمومی در چنین مواردی یاری خواست، آیا عملاً نیز قدرت دولت می‏تواند روابط بین زن و شوهر یا پدر و فرزند را به‏طور شایسته منظم کند؟
پس در اینگونه امور، جنبه اخلاقی بر آثار حقوقی آنها غلبه دارد. پس در خانواده نمی‏توان حقوق و اخلاق را از هم جدا ساخت و مرز بین قواعد آن دو را به دقت ترسیم کرد13.

پی نوشتها:

1) فلسفه حقوق، ج1، ص 417.
10) سوره نساء: 34.
11) با کمی تفاوت، کنزالعمال، ج16، ص 272، ح 44410.
12) خزائلی، احکام قرآن، ص 65 و 66.
13) فلسفه حقوق، ج1، ص 418 و 419.
2) فلسفه حقوق، ج1، ص 417، دکتر کاتوزیان.
3) سوره روم، آیه 21.
4) سوره بقره: 187.
5) نظام حقوق زن در اسلام، ص 9 - 17.
6) انساندوستی در اسلام، ص 81 و 82.
7) فلسفه حقوق، ج1، ص 418.
8) سوره نساء: 34.
9) تفسیر نمونه، ج3، ص 376


نوشته شده در  جمعه 93/1/15ساعت  11:30 صبح  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

به نام خدا

خلاصه آن شد که ازملاحضه فضایل و رذایل اخلاقی بامجموعه ای از خوبی ها و بدی ها آشنا می شویم که درواقع رفتار فردی و اجتماعی ما براساس آنها پایه گذاری می شود.یعنی هر حرکتی که از سوی فاعل بروز می کند درنتیجه یک فهم ازفضیلت و رذیلت است.همانطوری که دربخش نخست این بحث هم به آن اشاره شد،نیکی ها و بدی ها یک تعریف اجتماعی وفراجتماعی ویک تعریف بخشی و دینی دارندکه به طورطبیعی توجه ما به این نکات ازمنظر دینی آنها خواهد بود. اگرچه با گشت و گذار دردامنه این تعاریف خواهیم یافت که مشترکات نیکی و بدی درچارچوب اجتماع انسانی تقریبا شکل واحدی به خود گرفته است وحالا سالهاست که باترقی بشرودستیابی به علوم مختلف نگاه جوامع تقریبا دراصول یکسان است ودرفروع است که اختلافاتی دردیدگاه دارند.به طورحتم منظردینی اسلام دقیق ترین تعریف را از خوبی وبدی ارائه نموده است که به چرایی اش دربخش دوم اشاره مختصری شد،به طوریکه هیچ مصداق مخالفی دررابطه بااین تعاریف درمباحث مخالفین مشاهده نمی شودکه به واقع مخالف آن باشند وتنها ازمنظرآیینی ست که سعی می کنند به نوعی ابرازمخالفت کنند.به طورمثال امروز درهمه ی دنیا تن فروشی عملی زشت ومذموم شمره می شود وحتی درنقاطی که آزادی تن فروشی هم وجود دارد درحوزه اخلاق همان اجتماع ارتکاب عمل رابد ومذموم می شمارندوجالب تر اینکه درروانشناسی این گروه از اجتماعات هم ملاحضه می شود که ارتکاب این عمل از دید مرتکیبن نیززشت وناپسند شمرده می شودوبرای ارتکابش به ادله ای غیر از مقوله اخلاق متوسل می شوند.بنابراین اگر دراین مباحث از خوبی ها و بد های عرفی و اجتماعی یاد می کنیم،باید اذعان داشت که این خوب و بد ها دارای تعاریف عمومی و مصادیق روشن برای آحاد مردم جوامع است واین طور نیست که نگاه دینی ما دراین مقوله از نظرسایرین قابل قبول نباشد. نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد این که موضوع اخلاق بسیار کلی وعمومی است درعین اینکه فردی و شخصی نیز شمرده می شود.هرتعریفی که برای یک اخلاق پسندیده می شود،انعکاس آن دررفتار فردی موجب ابراز آن درجامعه است و به این ترتیب اخلاق فردی به اجتماع نیز سرایت پیدا می کند.پس باید توجه داشته باشیم که فهم درست ما از اخلاق و رعایت نکات اخلاقی اگر چه کاملا فردی خواهد بود اما به طور طبیعی این اجتماع خواهد بود که درمراحل بعد از فواید و مضرات دقت وعدم دقت فردبه سود و زیان می رسد.اخلاق انسانی گفته هایی دارد که اگردر اعمال انسانی به انسان اخلاقی منجر نشود از مجموع گفته ها و عملکردها چیزی جز مکتوبات و خواسته و آرزو باقی نمی ماندوبه عبارت دیگرآن موقع اجتماع شکل اخلاقی به خود می گیرد که اخلاق انسانی درانسان بروز پیدا کند و درنتیجه یک انسان اخلاقی از آن نمو کندکه شرح این انتقال درمباحث آتی خواهد رفت.بنده کمترین.


نوشته شده در  جمعه 90/11/7ساعت  11:57 عصر  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

  به نام خدا

مهمترین ویژگی جامعه اخلاقی ، فارغ از فلسفه وجودی هر اجتماع آنست که انسان های متخلق به اخلاق را درخود جای داده است و با این صورت می توان، دستیابی به یک مدینه فاضله را در افق ذهنی خود ترسیم نمود .اول ماهیت موضوع اخلاق رادر آوردگاه بحثی که پیش روی داریم بررسی می کنیم :اخلاق علمی است که بررفتارهای پسندیده و ناپسند هر فرد در اجتماع فارغ از فلسفه ای که آن اجتماع بر اساس آن پایه ریزی شده است دلالت   می کند .بنا براین تعریف اخلاق بر دو پایه پسندیده و ناپسند استوار است . ذکر این نکته ضروری است که این دو، بر اساس فلسفه و اصول پایه گذاری درهر اجتماعی متغیر است و عرف و عادات مرسوم در هر جامعه مبنای پسندیده و ناپسند را معین می کند .اینک که ما در جامعه اسلامی زندگی می کنیم و پذیرفته ایم که فلسفه اسلامی تعیین کننده روش و اصول زندگی ما خواهد بود ،می باید این مبحث رادر در راستای ملموسات خودمان ادامه دهیم و قیاس اجتماع مورد درک با جوامعی که با اصول فلسفه وجودی آنها، آشنایی نداریم ، قیاسی مع الفارق خواهد بود.اخلاق پسندیده کدام است :فضایل اخلاقی یا به عبارت دیگر اخلاق پسندیده ، عبارت است از مجموعه ای از آداب و سنن الهی و دستوراتی که از طرق نص آیات و یا توسط پیامبران الهی و ائمه علیهم السلام به نسل حاضر انتقال یافته است و البته مجموعه رفتارهای عرفی متناسب با فرهنگ عامه جامعه نیز جزئی از اخلاق پسندیده محسوب می گردد و در مجموع این دسته هرگز نمی تواند از مدار حق و درستی خارج بوده و یا منافاتی با سایر فرامین الهی داشته باشد . پرهیزکاری ، راستی ، صداقت ، امانتداری ، حفظ زبان ، کظم غیظ ، درستکاری و بسیاری دیگر از صفات پسندیده مطرح از جمله اخلاق پسندیده هستند .اخلاق ناپسند کدام است : رذایل اخلاقی یا به عبارت دیگر اخلاق ناپسند ، مجموعه ای از کردار زشت است که ازطرق گوناگون از جمله نص آیات الهی و یا روایات مختلف از آنها یاد شده و همواره افراد جامعه را از ارتکاب آنها نهی نموده اند، بانضمام رفتارهایی که بر خلاف آیین و سنن عرفی اجتماعی متناسب با فرهنگ عامه محسوب نمی گردد . این گروه همیشه در مدار ناصواب حرکت می نمایند به نحوی که موجبات کدورت روح آدمی را فراهم می سازند . دروغگویی ، غیبت ، تهمت ، خیانت در امانت ، بد زبانی ، شماتت ، و بسیاری از این دست از جمله رذایل اخلاقی محسوب می گردند .ذکر این نکته برای ادامه بحث ضروری است که تعاریف فضایل و رذایل اخلاقی ، فارغ از فلسفه ادیان و مکاتب در بسیاری جهات نزدیک و یا به عبارتی هم خانواده هستند به نحوی که خوب ها در جوامع مختلف خوب و بد ها نیز به بد شناخته می شوند وکمتر خوبی است که در جامعه ای بد شناخته شود و یا برعکس کمتر بدی است که در جامعه ای به خوب معروف باشد .حال که با شناختی کلی از اخلاق عمومی مواجه شدیم امکان دنبال کردن مباحثی که در این مجال به آنها خواهیم پرداخت ،سهل تر خواهد بود و اینک می توانیم از باز خورد مستقیم انسان اخلاقی در اخلاق انسانی و در نتیجه جامعه اخلاقی صحبت کنیم .با تعاریف فوق به خوبی روشن شد موضوع علم اخلاق در مرحله اول شخصی و حقیقی است نه اجتماعی و حقوقی . به عبارت دیگر هر چند که در اجتماعی تعاریف اخلاقی بسیاری به صورت عادی و یا قانونی وجود داشته باشد ، اگر اشخاص اجتماع به آنها توجهی نداشته باشند ، هیچ تاثیری در اجتماع نخواهد داشت . و برعکس حتی اگر اجتماعی به موضوع اخلاق بی توجهی نماید ، این شخص است که می تواند به تنهایی در مدار اخلاق حرکت کند . بنابر این اخلاق در مرحله اول یک مقوله فردی است و النهایه نیز در محضر خداوند تبارک و تعالی هر فرد ، فارغ از اجتماع در خصوص موضوع اخلاق شخصی پاسخگو خواهد بود . تلاش کنیم که در شب های فضیلت و راستی که آدمیان به تمرین خودسازی و پرهیزکاری اشتغال دارند ، کمی فردی تر به موضوع اخلاق خویش بپردازیم ، شاید به بهانه ای ما نیز بهایی را کسب کنیم. 



نوشته شده در  یکشنبه 88/6/15ساعت  10:5 عصر  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

به نام خدا

اخلاق به عنوان مهم ترینِ معنویات و به عبارتی منویات برگرفته از ، دین ، اعتقادات ، آداب و رسوم جوامع بشری محسوب می گردد. در اسلام حیاتی ترین رکن رکین که موجب دوام بقای اجتماعات انسانی می شود ، مقوله ی اخلاق است ، مقوله ای است که جوامع بشری بر اساس آن به حیات خود ادامه می دهد . جامعه فاقد اخلاق ، عاری از حرکت و پیشرفت است . در این دغدغه مهم اجتماعی ، تنها شعارهای اخلاقی نیست که انسان ساز است بلکه انسان های اخلاقی موجب تکامل اجتماع را فراهم می کنند . اخلاق عبارت است از بالندگی اشخاص که کوچکترین عضو هر اجتماع ، اما به عبارتی صحیح تر ،مهم ترین اعضاء و یا تشکیل دهنده پیکره ی آن هستند . با نگاهی گذرا به گذشته که با قلم مورخین به ترسیم کشسیده شده است در می یابیم ، بسیار ی از قوانین پر و پا قرص اجتماعی برخاسته از اخلاق است و همانگونه که در مباحث پیش از این گفته شد اساسا موجب پدید آمدن قوانین نیز اخلاق عامه اجتماعی است که نیازمند لازمه ضمانت اجرایی بوده اند و بر همین اساس، قوانین وضع شده به منظور پایبندی آحاد افراد اجتماع شکل گرفته اند .بنا بر آنچه ذکر شد دو موضوع مهم اخلاق انسانی و انسان اخلاقی موجبات ثبات اجتماع آدمیان را فراهم می کند . بابراین اگر هر فرد در اجنماع پایبندی عملی خود به مقوله اخلاق را که بر گرفته از فرهنگ ، آداب ، رسوم عامعه جامعه و بسیار ی سر فصل های دیگر است را چنانچه مورد توجه و مداقه ویژه قرارندهد ، نباید در انتظار یک جامعه اخلاقی و به تبع آن یک جامعه قانون مند باشیم . برای اعتبار یافتن اخلاق لزوم توجه به خود سازی متناسب با فرهنگ دینی و اجتماعی و اقلیمی در هر اجتماعی از اهمیت به سزایی برخوردار است . چنانچه که در کشور ما که مبتنی بر نگرش دینی و قوانین برگرفته از نیازمندی های اجتماعی و منشعب و مطابق با نص صریح متون دینی که به عبارتی عین اخلاق هستند، اداره می شود، این مهم اهمیت خاصی پیدا می کند .این جاست که در می ابیم وظیفه تک تک افراد اجتماع چه تاثیری بر اخلاق جامعه انسانی ما خواهد داشت . تک محوری بودن و غرور و تعصبات بی جا عاملی مخرب در سوق جامعه به سمت تکامل محسوب می شود و به خوبی ملموس است که در زمان بی توجهی مسولان اداره کشور به مقوله اخلاق چه لطمات زیان باری به بدنه جامعه به و جود می آید و گاهی موجبات انحراف افکار عمومی اجتماعی را نیز فراهم می کند .انسان اخلاقی سازنده مسیر تکاملی اجتماع در سیر به اهداف عالیه است و هم این طور اخلاق انسانی نیز در همین سمت و سو بال دیگری در تکامل جامعه ایده آل اسلامی به شمار می رود . نمی توان از بزرگان توقع اعمال خلاف اخلاق را در اجتماع طلب نمود چه آنکه بازخورد مستقیم آن به بالندگی اجتماعی باز خواهد گشت و در بسیار ی مواقع در دراز مدت اثر مخرب آن می تواند در مقوله اخلاق به بنیان برافکنی نیز در همان مقوله دست بزند و بسیاری از نیکی های عمومی به بدی و برعکس بسیار ی از بدی های عرفی به خوبی ها مبدل شوند .آنچه در دنیای امروز رخ داده در همین بحث قابل بررسی و بازگویی است . به خوبی می بینیم اعمال خلاف اخلاق هر یک ار افراد اجتماع تاثیر مستقیم بر رفتار اجتماعی می گذار .انشا ء الله در ادامه این مبحث در شب های آتی به صورت متناوب مباحثی را مطرح خواهم کرد که عزیزانم بیشتر با بیان نگارنده آشنا شوند و اینک تنها به طور اجمال عرض می کنم برای ساخت یک مدینه فاضله ، خود سازی بر اساس اصول اولیه، تحت تعلیم مربیان علم اخلاق، شاید شروعی مناسب و به جا باشد تا از این طریق در جهت اخلاقی شدن جانعه بتوان گام های موثری را برداشت .این حق مردمان یک اجتماع است که از بزرگان خود به عنوان پیش قراولان این حرکت اهم ، توقعات بسیار ی داشته باشند .در هر صورت مقوله اخلاق انسانی تاثیر مستقیم بر انسان اخلاقی و النهایه جامعه اخلاقی خواهد داشت و هنگامی که ضمانتهای لازمه اجرایی نیز به آن اضافه می شود به یک اجتماع قانون مند با حفظ همه حرمت ها دست پیدا خواهیم کرد .اینک فارغ از خواست ها و تمایلات سیاسی در این ایام خاص که مورد توجه ویژه حضرت حق جل و اعلی هستیم جای دارد که در جهت خود سازی و نیل به تعالی انسانی و آشنایی با اخلاق انسانی برگرفته از متن ادعیه و تذکرات نص صریح آیات الهی و دستورات دینی ،گامی در این جهت برداریم تا از این رهگذر در آینده ای نه چندان دور با خودسازی و اصلاح نفس ، جامعه ای عاری از گناه و آلودگی را تجربه کنیم و اینگونه شاید بتوانیم بگوییم ماه مختص به عبادت حضرت دوست گامی رو به جلو برای ما بوده است .  


نوشته شده در  پنج شنبه 88/6/12ساعت  2:1 صبح  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

به نام خدا

وقتی قانون اخلاق را به مبارزه می طلبد

اخلاق همان قانون بدون ضمانت اجرا ست . لزوم پایبندی به مبنای اخلاقی در سطوح مختلف و فرهنگ های گوناگون بشری آنقدر محسوس شد، تا موجبات پدیدارشدن قوانین را در جوامع مختلف فراهم آورد. مبانی اخلاق در تمامی فرهنگ ها و جوامع تقریبا یکسان است. یعنی خیلی از خوب ها در بسیاری از جوامع خوب و خیلی از بدها ،همه جا بد شناخته می شود. اگر چه به تناسب فرهنگ ها ی مختلف گاهی تفاوت هایی میان این بد و خوب ها وجود دارد اما شاکله ای کلی آنست که بیان کردم. به طورمثال ، در هیچ جامعه ای فحشا خوب شمرده نمی شود همچنان که در هیچ جامعه ای سرقت یک عمل شرافتمندانه نیست و در همه جوامع یاری رسانی به آسیب دیدگان و انجام اعمال خیر خواهانه خوب و نیک شمرده می شود. بنابراین با مقدمه فوق باید اذعان شود که اخلاق ریشه و اساس قانون است. در مباحث اخلاقی اجبار یا اکراه در خصوص خوب ها و بدها  مفهوم عقلانی ندارد و نمی شود کسی را برای انجام یک کار بد عرفی مجازات کرد همچنان که الزامی به پاداش دادن یک نیکوکار وجود ندارد. به همین جهت قوانین به وجود آمده اندتا اخلاق که خود به تنهایی سازنده و اصلاح کننده جامعه نیست را یاری کنند و لااقل از این طریق خوب ها و بدها به طور جامع تری در میان آحاد بشر شناخته شوند و مردم از ارتکاب به بد خودداری کنند و در راستای انجام خوب ها همت بگمارند. آنچه در این میان مورد بحث واقع می شود و از اهمیت به سزایی نیز برخوردار است وضعیت موجود جوامع علیرغم وجود قوانین بیشماری است که وضع شده است اما با وجود تمامی آنها به عینه ملاحظه می گردد ، میان بسیاری از خوبی ها و بدهی ها انقلاب به وجود آمده و گاهی حتی این دو جای خود را با هم عوض کرده اند . از طرفی با اجرای یک قانون بسیاری از اصول اخلاقی زیر پا گذاشته می شود و بسیاری آزادی های عمومی سلب می گردد تاجایی که حتی حیثیت فردی و اجتماعی اشخاص لکه دار می شود ، در حالی که همه اینها برخلاف اخلاق است. اما اجرای یک اخلاق دارای ضمانت اجرا یا به عبارت دیگر قانون موجب پایمال شدن بخش دیگری از اصول اخلاقی اجتماع را فراهم می سازد. بابررسی بسیار ساده ای به این نکته دست می یابیم که این نه وجود قوانین است که به تعارض با اخلاق پرداخته است بلکه این مجریان قوانین هستند که به لحاظ شرایط گوناگون قانون را به نبرد اخلاق می برند. شرایطی که از آن یاد می شود بسته به نوع اجتماع ، حکومت ها، سیاستمداران، دستگاه های قضایی و خود مجریان قوانین متفاوت و البته گاهی بسیار پیچیده است. اما مورد سوال اینجاست که اگر اجرای قانون موجب زیر پا گذاردن اخلاق را فراهم بیاورد آیا چنین قانونی می تواند جامعه ساز باشد؟ اگر به واسطه اجرای قوانین یا به عبارت دیگر گرفتن ژست اجرای قوانین ظلم را در اجتماع همه گیر کنیم و اخلاق را به خفقان بکشانیم آیا جامعه ما بسوی قانون گریزی سوق پیدا نمی کند؟ و آیا به اصطلاح تمامی قوانین اعم از درست یا غلط با یک چوب از ناحیه مردم اجتماع رانده نمی شوند؟ به نحوی که در کوتاه مدت نه تنها اصلاح اجتماعی را فراهم نمی آورد بلکه عده ای قانون گریز که به دنبال فرصت های مناسبی جهت دستیابی به مقاصد شوم خودهستند با بهره گیری از قوانین موجبات از بین رفتن اخلاق را فراهم می آورند.اینجاست که می بینیم قانون بر علیه منشاء خود (اخلاق)دست به اسلحه شده و اساس قانونگذاری را زیر سوال می برد. برای درک آنچه گفته شد تنها کافی است اندکی به دور و بر خود نگاه کنید به خوبی بیان نگارنده پی خواهید برد.


نوشته شده در  چهارشنبه 88/5/21ساعت  9:35 عصر  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی4
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 3
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 2
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 1
دوباره نسیم ...
[عناوین آرشیوشده]