کد جاوا وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به نام خدا
دیدنِ رویِ تو ای جان،کی مُیسَّر می شود
پس دهانم با لبانت ، کی مُعطَّر می شود

زلفِ مینویِ تورا بادست کی خواهم نواخت
هیچ میدانی که هر شب،با توام سَر می شود

خسته ام از درد هجرانِ رُخَت ، ای ماه گُل
کی سرشوریده ام ،پس باتو همسَر می شود

از فراقِ رویِ تو ، این دیدگان یعقوب وار
خون زِحسرت می چکاند،صورتم تَرمی شود

مهرگانا،کُنجِ قلبم صیقلی از عشق توست
این مُهَدّب آیینه ، پس کی مُقَعّر می شود

جام زَرّینِ تو را ، منصور کی خواهدکشید
هر چه در اندیشه بی تو،گنج بی زَرمی شود

میدهی آخر ، وصالت را به این محروم یار
نیک میدانی که قلبم ،بی تو پَرپَر می شود

طهران – پنجم شهریور ماه یکهزارو سیصدو هشتاد وهشت.بنده کمترین. الف میم

 

 


نوشته شده در  یکشنبه 90/10/11ساعت  4:31 صبح  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

به نام خدا

نمایی از تابلو مشهور به غسل تعمیدحضرت عیسی علیه السلام زمانه ای غریب است،ساعت هاوقت رادیووتلویزیون ودستگاه های ارتباطی به آمدن ونیامدن سرمربی برای یک تیم باشگاهی تلف وبه بدترین وضع به نابودی می رودیابه آمورش آشپزی غذاهایی که معلوم نیست موادآنها درسبدکدام خانواده پیدامی شودویابه دورهم جمع شدن وخوش وبش های بی ربط مجریان آنچنانی و کلمات سخیف وفاقدهرگونه ارزش،آنوقت برنامه سازان فرهنگی برای یک دقیقه وقت بیشتر ویاچندسطرمقاله معتبرعلمی بایدبه دنبال ثانیه هاوسردبیرهااتاق به اتاق بدوند.زمانه ای غریب است که به نشان دادن یک نظرسنجی سطحی یابهانه ی هراتفاقی تمام دستگاه های سمعی و بصری کشورردیف می شوندتانامشان درفهرست اولین هاباشد،رسانه های مکتوب جانفشانی هامی کنند،شبکه های تلفن همراه ماراتن پیامک می گذارند،بانک ها پیام بازرگانی فرهنگی می دهند،آنوقت درشب مشهور به میلاد مسیح که سلام ودرودبی کران خدابراوباد،همه غمبادگرفته،وقت برای برنامه ای نیست،نشریات جا ندارند،ضرورت ندارد،راستی محرم است!نه انگارکه همین چهارشب پیش که اتفاقاًمصادف باشهادت امام سجادعلیه السلام بود،آقایان فرهیخته ومحرم دوست درتب وتاب برگزاری شب یلداسراپاغرق نشاط بودند،ازسنت های ایرانی می گفتندوآنچه که به گوششان نرسیدفریادبود.قبول؛سکوت می کنیم،اصلا به روی خودمان هم نمی آوریم که چگونه بعد از عاشوراتمام همّ خودرا به نشاط اجتماعی دادیدوگوش هایتان رابرهروصیت ونصیحتی بسته نگاه داشتید،ولی شما رابه خدا به خودتان برگردیدوکمی ازاین نادان فرض کردن خیل ملت کوتاه بیایید.می گوییداین نگارنده فلک زده چه می گوید؛خوب ازاونشنوید؛مگرنه اینست که عیسی علیه السلام همان کسی است که حضرت حق جل و اعلی سی و پنج مرتبه درجای جای قرآن نام مبارک اورابه قلب نارنین پیامبراسلام صلوات الله علیه وآله نازل کرده است،مگر نه اینکه اوهمان پیامبری ست که دردوران جهل ونکبت ونخوت مغضوب ترین اقوام بشری باپیام صلح وراستی وبراساس معجزات استواربرپاکی و پاکدامنی ازآن بانوی نمونه ی پارسای عالم وپرهیزگاران تاریخ بشریت پابه عرصه ی وجودگذارده.مگرنه آنکه تبلیغ و راستی وبشارات وانذارهای عیسی علیه السلام زمینه سازظهوروپیدایش اسلام و اکمال انسانی گردیده است.مگرنه این اینست که وجود نازنین آن پیامبررحمت تاریکی پنهان وآشکارعلمای بی عمل یهودآن عصررادردایره کلمات انورومعجزات عیسوی اش به روشنی درمقابل دیدگان جهانیان قراردادتابداننددرچه ننگ ونکبتی زیست می کنند.مگرنه اینکه به دمیدن انفاس قدسی او،مردگان جاهل وکوردلان روزگارحیات دوباره یافتند.مگرنه اینکه این ایثارهاتاآنجاپیش رفت که جسم وجانش درمعرض تعرض دشمنان دون سفت وکوردل یهودقراربگیرد،که گمان کننداورابه صلیب کشیده اندومگرنه آنکه اوهمان کسی است که خداوندازمکردشمنانش به خودپناهنده اش کردو به عنوان اولین جسم زمینی اورابه عالم بالابردتابه اعتقادماباشدآنروزی که دررکاب منجی کل به نجات بشریت بشتابد.مگرنه آنکه اوهمان کسی است که ظهورش زمینه سازظهورپیامبررحمت صلوات الله علیه آله شدوغیبتش،نشانه ای آشکارازقدرت الهی وزمینه سازغیبت حضرت بقیه الله ارواحنافداه.باید به دست اندکاران فرهنگی کشورنهیبی بلند گفت ازاین جفاکه درحق پیامبران الهی علیهم صلوات الله اجمعین روامی دارند،تا درنظر آیدکه گویی آنها نیزباید مسلمان سجلدی می بودندتامورد توجه آقایان قراربگیرند واز باب احسانشان تیمنی هم به نام مبارک ایشان شودوتازه ازاین رهگذز هم تنهاتبریکی به مسیحیان عایدی مان خواهد بود.اشتباه نشود نمی گوییم چراجشن کریسمس نمی گیرید،این بی توجهی به منزلت آن بزرگوار است که فریادقلم رادرآورده،که ای بسیاری جشن های خودمان که شما بانی آن می شوید،ازسرمان هم زیاده است و نمی دانیم عذابشان رابه کجا بایدببریم.انبوهی خجالت وتأسف ازاین بی دقتی وبی مسولیتی دراقامه نام انبیاء الهی.ای کاش اندکی بیاندیشیم که زیستن امروزمان درسایه شعارهای آزادی خواهانه وبرگرفته ازمکتب الهی به جانفشانی وایثارپیامبرانی است که هرآنچه داشتنددرراه هدایت بشرواصلاح جامعه و رسیدن ندای پاکی به گوش آحادبشرمادام که زمین برقراراست،درطبق اخلاص گذاردندواینک ما،درسایه امنیت برگرفته ازمبانی حقیقی الهی به امن وآرامش روزگار سپری می کنیم که اگرقراربود اسلام به مردمان جاهل سیاه دل آن روزگاران نازل شودامروزاثری ازنام آن هم باقی نمانده بود.تکریم وادای احترام وتوجه به ابعاد وجودی انبیاء الهی ازتوصیه های اهم وموردتاکیدهمه عالمان اسلامی ست و بی شک انبیاءومعصومین،چراغ راه ماوسرمشق زندگی مان بوده وخواهندبود.نگارنده ضمن ابرازشرمندگی ازمحضرآن نبی بزرگ الهی عرض می کنم سلام برشماآنروزکه به اعجاز،متولدشدید،آنروزکه به اعجاز،درگهواره تکلم کردیدوآنروز که به اعجاز،به محضرپروردگارتان شتافتید.امیدآنکه مشمول دعای خیر حضرت عیسی مسیح علی نبیناو آله وعلیه السلام قراربگیریم تاازمردمانی باشیم که توفیق درک وجود واقامه نمازش به امامت حضرت صاحب روحی فداه را یافته اند. ان شاء الله.


نوشته شده در  یکشنبه 90/10/4ساعت  4:53 صبح  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

در عالم محبت و عشق روابط چندگانه ای مد نظر قرار دارد که از جمله آنها باید به رابطه ی بین حبیب و محبوب اشاره کرد.واضح تر آنکه رابطه دوستی زمانی شکل می گیرد که دو طرف در آن وجود داشته باشد،یکی دوستدارودیگری دوست داشته شده که از آن ها به حبیب و محبوب یا عاشق و معشوق نیز یاد می شود.اما حبیب کیست؟محبوب کیست؟ حب چیست و شرایط صحت این رابطه چیست؟ اینها مطالبی است که به مجرد شنیدن یک عنوان از محبت برای اهل تفکر به وجود می آید.

به طور مثال شخصی مدعی می شود،نسبت به وجودی محبتی حس می کند یا او را دوست دارد و یا عاشق او ست!پس می شود حبیب ،دوستدار،عاشق(بسته به میزان علاقه مندی).وجود مورد محبت،می شود محبوب،دوست داشته شده،معشوق.در اینجا اهل عقل می گویند بررسی کن ببین آیا درست فکر می کنی یا نه!چگونه بسنجد؟ یک محک معرفی می کنند برای سنجش صحت رابطه و آن اینست که {{باید اثری از آثار وجودی محبوب در وجود حبیب جلوه گر شود}} یعنی چه؟ برای این،اول باید دانست محبوب چه صفاتی دارد،به چه چیز علاقه دارد،چه چیز موجب ناراحتی او می شود.بعد از این بررسی  حبیب بایدبه بررسی وجود خود بپردازد،آیا آنچه در صفات محبوب هست، اثری از آن در وی هم هست؟آیا از آنچه او بیزار است موضوع کراهت وی هم هست؟آیا آنچه او دوست می دارد در ذائقه حبیب هم خشنود می آید؟در جستجو اگر به میزان ذره ای از آنچه در وجود محبوب است هم بتوان در حبیب یافت، می شود به صحت این رابطه امیدوار بود اما اگر هیچ اثری از آثار او نباشد،رابطه مجازی است،شاید شکل آن مانند دوست داشتن باشد اما حقیقی نیست.

مثال روشن تر آنکه امام حسین علیه السلام مدعی حب به خداوند بود!خدای چه صفاتی دارد؟ببینیم آیا اثری از خدا در او هست.خدای او غیور است در حد اعلی مرتبه ! به امام نگاه می کنیم می بینیم اثر غیرت الهی در او به طور آشکار مشاهده می شود!رفتار و منش او در قیام عاشورا حکایت از آثار غیرت است که او به اندازه وسع خویش این صفت را از محبوبش دریافت کرده و در خود پرورانده است،بنابراین کشف ادعای حب او بر مبنای صحت قرار می گیرد. بسیاری از ما مدعی دوست داشتن امام حسین علیه السلام هستیم شاید به جا باشد صحت رابطه خودمان با او و خدای وی را بسنجیم.ببینیم آیا اثری از آنچه در صفات محبوب قرار دارد در ما هست؟ آیا از آنچه ناخشنودند مانیز دل چرکینم؟آیا آنچه مورد رضای آنهاست در رضایت خاطرما هم می گنجد.نمی شود خدا مهربان باشد و در وجود ما به عنوان حبیب،اثری از مهربانی وجود نداشته باشد.نمی شود خدا ستار باشد و درما اثری از عیب پوشی وجود نداشته باشد.نمی شود خدا صابر باشد و اثری از صبر در ما وجود نداشته باشد.نمی شود حسین علیه السلام را دوست داشته باشیم و اثری از علاقه به یاری دین خدا و مظلوم در ما نباشد.نمی شود مدعی حب به او باشیم و دیگران با دیدن ما به یاد یزید بیافتند.همه ی اینها نمی شود مگر اینکه بگوییم رابطه ما منقطع شده است و گمان می کنیم که محب هستیم.

نکته مهم وقابل اشاره هم اینکه نیاز نیست که میزان وجود آثار و تاثیر در مرحله ی نخست مورد نظر قرار بگیرد، چراکه این میزان بسته به وسعت توانایی افراد متفاوت و متغیر است.در این روزها و شب هایی که بهار اشک بهانه ای به ما میدهد تا به مرور خود اشتغال داشته باشیم ضمن سنجش دوست داشتن ها مان، از خدا بخواهیم که ما را محب خود قرار دهد. انشاءالله .


نوشته شده در  چهارشنبه 90/9/2ساعت  3:17 عصر  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

به نام خدا

کمال، صفتى وجودى است که موجود به آن متصف مى‌شود، ولى هنگامى که یک امر وجودى را با اشیاى مختلف مى‌سنجیم، ملاحضه می شودنسبت به بعضى کمال و نسبت به بعضى دیگر،کمال نیست و در پاره ای موجب نقص و کاهش ارزش وجودىِ آن است. برخى دیگر،اساساً استعداد واجد شدن پاره‌اى از کمالات را ندارند؛مثلاً شیرین شدن براى خربزه کمال است و کمال برخى دیگر از میوه‌ها در ترش بودن است همچنین دانش براى انسان کمال است، ولى آهن استعداد واجد شدن آن را ندارند.رمزمطلب این است که هر موجودى داراى حد و مرز ماهوىِ خاصى است که با تجاوز از آن، به نوع دیگرى تبدیل مى‌شود که از نظر ماهیت با آن مغایر است. تغییرات ماهوى ممکن است همراه با تغییر شکل ملکول‌ها یا کم و زیادشدن اتم‌هاى آن‌ها و یا تغییرات عنصرى و درونى اتم‌ها و یا تبدیل ماده به انرژى و بالعکس باشدو گاهى ممکن است با این که کمیّت و کیفیت اتم‌ها و ملکول‌هاى دو چیز یک سان است، ماهیت آن‌ها متفاوت باشد.چنان که دانه مصنوعىِ گیاه، فاقد خاصیت گیاهى و رشد و نمو است با این که از نظر عناصروشکل ترکیب آن‌ها کاملا مشابه دانه طبیعى است. در هر صورت هر ماهیتى به حسب اقتضاى طبیعى، تنها با پاره‌اى از اوصاف، سنخیت دارد و استعداد پذیرش همان دسته از کمالات را خواهد داشت ولى پیدایش ماهیت جدید،همیشه مستلزم از بین رفتن کمالات قبلى نیست و بسیارى از موجودات فعلیت‌هاى متعددى را در طول یکدیگر مى‌پذیرند و کمالات قبلى را حفظ مى‌کنند؛ چنان که در نباتات،اتم‌هاومواد معدنى، عیناً موجود هستند وفعلیت نباتى،فوق همه ودر طول آن‌ها قرار مى‌گیرد.همچنین در حیوان و انسان.در این گونه موجودات، کمالات پیشین ممکن است تا حدى به پیدایش کمال عالى تر کمک کنند؛ولى چنین نیست که پیشرفت آن‌ها مطلقاً موجب کمال براى فعلیت اخیر و صورت نوعى جدید باشد، یا دست کم مزاحمتى با آن نداشته باشد، بلکه در بسیارى از موارد، رسیدن به کمالى که مقتضاى صورت اخیر مى‌باشد، متوقف بر محدودبودن کمالات پیشین است،چنان که شاخ و برگ زیاد، مزاحم میوه دادن کافى براى درختان میوه دار است.یا چاقى زیاد، مانع از رسیدن اسب به کمال لایق خود، یعنى سرعت وجست و خیز و دویدن است. بنابراین، کمال حقیقىِ هر موجود،عبارت است از صفت یا اوصافى که فعلیت اخیرش اقتضاى واجدشدن آن‌ها را دارد و امور دیگر در حدى که براى رسیدن به کمال حقیقى اش مفید باشد، کمال مقدّمى و مقدمة الکمال خواهند بود.خوب با شرح آن چه از تعریف کمال آمد درمیابم حد کمال برای انسان درخور لیاقت و شایستگی است که در استعداد ذاتی او نهفته است و به این ترتیب باید گفت که مقدار نهایی برایش متصور نیست . باید دانست در برخی مواقع پاره ای امور می تواند اگرچه در وصف کمال قرار بگیرد لکن مزاحم ایصال به کمال مطلوب انسان هم شود وعیینا مانند همان شاخ و برگ های زائد در درخت و یا فربه ای اسب ایفای نقش کنند که همچون مثال اگرچه به لحاظ زیبایی و وصف در ابتدا نشانی از کمال است لیکن برای ایصال درخت به نمووثمره مفید که در واقع کمال درخت در آن واقع شده نه تنها ملازم نیست که مزاحم خواهد بود.از آنچه گفته شد به این نکته بسیار مهم دست می یابم که کمال انسان را اگرچه غایتی در حد وصف دراک نیست اما آیینه ای در مقابل هست که معیارهایی از کمال را برای انسان هوبدا می کند.در این آیینه ملکات مقدم بر هرچیزی خواهند بود و موجب می شوند که شاخ و برگ های زائدی که اگرچه موجب زیبایی و وصف انسان می شوند،به موقع اصلاح وازمزاحمت آنها برای رسیدن به کمال غایی  جلوگیری به عمل آبد . در عمل ابراهیم در موضوع قربانگاه به درستی مشاهده می شود که چون ملکات در مقابل او افضل بر سایر امتیازات ظاهری قرار داشتند، وی بدون شائبه به سمت کمال انسانی که اطاعت از خداوند است حرکت می کند اگر چه مس شود گفت،او با حفظ جان اسماعیل و سرپیچی از دستور خداوند می توانست باز هم سمت رشد در جهت کمال باقی بماند و از منظری حفظ جان فرزند برایش کمال می نمود لیکن مشاهده می شود که ملکات، او را به سمت اطاعت، سوق می دهند و به این ترتیب او را در جهت کمال غایی رهنمون می شوند. عکس این معنا در عمل ابلیس نیز مشاهده می شود که اگر چه در جهت کمال غایی در حرکت بود لیکن به دلیل عدم توجه به ملکات ودر نهایت عدم تشخیص در اطاعت، کمال را در معنای توحیدمتراوش از نفس خود دانست و در اعتقاد خود، موحدی بی بدیل شد که تنها در مقابل خداوند سجده کرد در حالی که سجده بر آدم عملی  بود که می توانست او را به رسیدن به کمال غایی موفق سازد. در این سجده نفس عمل اطاعت محسوب می شود و در زمره ملکات قرار می گیرد و عدم سجده  بر غیر خدا اگرچه عملی در حهت نیل به کمال است لیکن نقش همان فربهی اسب را ایفا می کند و مانع رسیدن به کمال می شود.همچنان که عمل ابراهیم در آوردن اسماعیل به قرباگاه اطاعت محض است و موجب نیل به کمال. بنابر آنچه ذکر شد کمال انسانی درایصال به مطلوب مقصود است و این معنا همواره در آیینه ملکات دیده می شود،مشروط بر آنکه چشم آیینه بین موجود باشد.


نوشته شده در  دوشنبه 90/8/16ساعت  12:40 عصر  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

دریاچه ارومیه را دیدم دلم گرفت به دیدار دکتر سخنی نازنین شتافتم دلم که باز شد هیچ چشمانم هم روشن شد!


نوشته شده در  شنبه 90/8/14ساعت  9:24 عصر  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

سلام به تو ای دختر موسی بن جعفر علیه السلام

همین جا ایستادم و همه دوستانم را دعا کردم . هرچه نام دوست به یادم می امد بر زبانم جاری می شد . چه خوب که در عبادات با دوستانم شریک هستم!


نوشته شده در  پنج شنبه 90/7/14ساعت  12:51 صبح  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

مرحوم آیه الله حبیب الله محمدیان نیشابوری

یادداشت


نوشته شده در  پنج شنبه 90/6/31ساعت  3:57 عصر  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

سلام نی نی جان می شه برای من هم دعا کنی


نوشته شده در  سه شنبه 90/6/15ساعت  2:48 صبح  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

به نام خدا

سلام . این عکس مرحموه خاله مادر من است . ایشان از 3 سالگی خواندن قرآن را به من یاد می داد . در این عکس من 5 ساله هستم و ایشان به منزل ما آمده بود و مشفول قرائت قرآن بودند که ناگهان با دوربین پولاروید فوری پدرم غافلگیر شدیم . ایشان عروس مرحوم ایه الله پیشنماز بودند.جالب است که سواد فارسی نداشتند اما همه آیات فرآن را به خوبی می فهمیدند و توضیح می دادند . شما جقدر یاد مربیانتان می کنید . اولین کسانی که به شما خواندن قرآن را یاد دادند و یا در زندگی تان موثر بودند.خدایش رحمت کناد و با فرآن محشور نماید. انشاءالله .


نوشته شده در  جمعه 90/6/11ساعت  6:11 صبح  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

به نام خدا

با من درد آشنا هان اینچنین بازی مکن

دست بردار از سرم وین جلوه طنازی مکن

گویی از جنس خودت هم نیستی ای راهزن

یک دمی بنشین کلاه من به خود قاضی مکن

با کسان بنشین که نامحرم نباید دیدنت

اینچنین دژخیم نامرد از خودت راضی مکن

گرنداری ساربانی ره به یک میخانه بر

بیشتر از این دگر یادی ازآن ماضی مکن

هرچه خواهی ساقی ات با آن پذیرایی کند

جرعه ای از می بنوش و درهم اندازی مکن

گرکه سودی در نیابی از میان جام ومی

لااقل با یاد منصورت طرب سازی مکن

وین کلاه شرم را از سر بگیر وراه رو

گرکه با ما کرده ای با خود دگر بازی مکن

طهران-یازدهم بهمن هشتاد و هشت



نوشته شده در  دوشنبه 89/11/11ساعت  2:42 صبح  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی4
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 3
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 2
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 1
دوباره نسیم ...
[عناوین آرشیوشده]