به نام خدا
خاطرم را با هوای تو بهاری کرده ام
ازدوچشم نازنینت خواستگاری کرده ام
زورقِ سبزی سوارِه ، تا هوایت آمدم
طبع خود را با هوایِ تو هوایی کرده ام
سِرِّمجنون درجنونش عشق لیلی بودوبس
خّطِ خود را با رَهِ مجنون تلاقی کرده ام
ازصمیم جان رَهِ وصلِ تو را پیمود یار
لطفِ بی حدِ تو را با جان تلافی کرده ام
از میِ عشقت دلم لبریز شد همچون شباب
گوئیا با خُمِّ مِی امشب تبانی کرده ام
گوشه یِ چشمی نظر بر من نمیداری ولی
هم چو منصور از نگاهت پاسداری کرده ام
لحضه یِ شیرینِ وصلت می رسد روزِ دگر
عشق نابت را به قلبم جاودانی کرده ام
طهران-یازدهم امرداد یکهزاروسیصدوهشتادوهشت شمسی