به نام خدا
و اما امشب .... چراغانی ...
چراغی در دلم روشن شده که خیلی از تاریکی ها رو فراری داده و حالا دیگه صدام روباز کرده تا بتونم حرف بزنم . بگم که اگه دلت رو به دریای معرفت صاحب امشب بدی دیگه هیچوقت تاریکی راهی برای اومدن توی دلت پیدا نمی کنه . بگم که دوست من مراقب باش تا مثل خیلی ها نشی ، مثل خود من ، مثل اون هایی که می گن منتظر آمدن یک منجی برای تحقق وعده عدالت هستند اما از عدالت فرارمی کنند.اون هایی که می گن منتظر پاکی زمینند اما در زمین فساد می کنند . اون هایی که می گن برای اومدن منجی واصلاح مردم شب و روز دعا می کنند اما در همه شب و روز به پیچیدن نسخه های کور کننده برای مردم مشغولند . اون هایی که اصلا نمی دونن انتظار یعنی چه و دم از منتظر بودن می زنند .
دوست من اگه می خوای خیابون های شهر رو به بهانه تولد یک منجی چراغونی کنی تا همه شادباشند،مقدماتی داره . مقدماتی که همچون مقدمه واجب وجوبش مسلمه .اگه قراره که منتظر باشی و ببینی اون منجی رو، بیا و اول درد چشم دل رو دوا کن که مبادا کوردل باشی و نبینی اون جمال زیبا رو که همه خوبی های عالم توش جمع شده .اگر قراره که صداش کنی،بیا و اول این حنجره ای که از اون صداهای گوش خراشی که آزار می ده مردم رو درمان کن .زبونی که بیماره و مردم رو آزار میده نمی تونه نامی نیک رو بر خودش جاری کنه .اگرقراره با زبونت نامی رو که به نیکی یاد میشه ببری بیا و پاک کن اون رو از آلودگی ها .
فکر بیماری که قبل از هر خوبی ،بدی و کجی وناراستی توی اون راه پیدا می کنه ،ذهن آلوده ای که پر از نفاق و ریا و کینه و هزاررنگیه ودستی که تا حالا دست نیازمندی رو یاری نکرده وگره ای از گره نگشوده و زبانی که جز به سرزنش و ملامت و غیبت و تهمت و استهزاء باز نشده متعلق به ماهاییه که دم از انتظار می زنیم . این هایی که برات می گم نه شعارِ و نه دکلمه . این ها واقعیت ها من و توست . این ها درد های من توست . این ها بیماری های من وتوست که حالا یه شهر که نه یک دنیا رو به خودش آلوده کرده ، چرا که مردم ،خود من و تو هستیم .حالا میفهمی دردایی که قبلا ازش برات گفتم چی بوده که نمی گذاشت تا بتونم چراغی رو توی وبلاگم روشن کنم و بگم که من هم شادم . آخه واقعیت اینه که من پرازغمم . غم خودم از درد خودم و غم مردم از درد مردم وغم زمونه از غم زمونه . حالا با نوری که امشب روشن کرده این دل رو زبون باز کردم و می ترسم که این زبون باز هم کار دست این دل بده وظلمات بشه بازم وجودم مثل همه این سالها .
عزیزم اگر می خوای منتظر باشی باید ننشینی.این انتظار سکون نداره بلکه همش حرکته، درست مثل بچه ای که منتظره نمره ی قبولی بگیره و اگر لای کتاب رو باز نکنه قطعا رفوزه می شه . اما اگه تلاش کنه، نتیجه یِ انتظارش، قبولیه . توی این انتظار اول باید برای ساختن خودت حرکت کنی تادردهایی که گفتم درمان بشه که اگر این انتظار سازنده نباشه مثال آب راکدیه که بو می گیره و همه رو آزار می ده . اگر منتظر یک مصلح هستی باید صلاح رو از فساد بشناسی و باید بدونی فرق میان اون دو تا رو . اون وقته که خوب می فهمی نمی شه بدون اصلاح خود در انتظار اصلاح یک جامعه باشی و بدون اصلاح یک جامعه نمی تونی منتظر یک مصلح باشی . اون وقته که رنگین کمونی در دلت روشن می شه تا چراغونی کنه تمام روحت رو و تازه معنی شادی و سرور رو می فهمی .حالا پاشو به بهانه امشب که خیابون های شهرت رو چراغونی کردن تو هم آب و جارویی بردار و بیا توی کوچه پس کوچه های دلت غبارروبی کن تا چشم دلت از کدورت پاک بشه و گوش دلت بهتر صدای حقیقت رو یشنوه بهایی کسب کنه. اون وقته که می فهمی ... منتظران مصلح ، خود باید صالح باشند .
· توجه :
· این مطلب ادامه موضوع چراغانی است که می توانید با کلیک کردن در سمت راست صفحه به نوشته قبلی دسترسی پیدا کنید.
· برای مطالعه سایر مطالب این وبلاگ بر روی عناوین مورد نظر در سمت راست صفحه یا عناوین آرشیو شده در زیر صفحه کلیک کنید.
· نظرات خود را راجع به مطالب این وبلاگ می توانید با کلیک کردن برروی عنوان نظرات دیگران در پایین هر صفحه ارسال کنید.