به نام خدا
با من درد آشنا هان اینچنین بازی مکن
دست بردار از سرم وین جلوه طنازی مکن
گویی از جنس خودت هم نیستی ای راهزن
یک دمی بنشین کلاه من به خود قاضی مکن
با کسان بنشین که نامحرم نباید دیدنت
اینچنین دژخیم نامرد از خودت راضی مکن
گرنداری ساربانی ره به یک میخانه بر
بیشتر از این دگر یادی ازآن ماضی مکن
هرچه خواهی ساقی ات با آن پذیرایی کند
جرعه ای از می بنوش و درهم اندازی مکن
گرکه سودی در نیابی از میان جام ومی
لااقل با یاد منصورت طرب سازی مکن
وین کلاه شرم را از سر بگیر وراه رو
گرکه با ما کرده ای با خود دگر بازی مکن
طهران-یازدهم بهمن هشتاد و هشت