به نام خدا
کاش آدم ها خودمانی بودند ، کاش همه یِ چیزها را برای خودمان نمی خواستیم، کاش می دانستیم که عمر سفر چقدر کوتاه است ، کاش می دانستیم که می گذاریم ومی رویم ، کاش دل هایمان برای هم می تپید . برای آنهایی که در خانه نانی برای خوردن ندارند . برای آنهایی که آرزوی دست نوازش گر پدر و صدای لطیف مادر در لالایی های شبانه رویای شیرینی است که هرگز به حقیقت نمی پیوندد .کاش به جای دین زدگی دین دار بودیم و به جای مردم زدگی مردم دار . کاش شعارها خاتمه می یافت و فصل عمل آغاز می شد ، کاش گوشی شنوا داشتیم که صدای پیامبر که درود خدا براو و خاندانش باد،آن را نوازش می داد:آنچه را که بر خود می پسندی بر دیگران هم بپسندکاش این همه دروغ گویی نبود. کاش سیاست نبود. کاش صداقت بر سیاست حاکمیت می کرد . آنوقت دیگر برای مصلحت دروغ نمی گفتیم تا این همه دل های مردمانمان غبار آلوده باشد و نان های شان دروغ آلوده .راستی گفتم غبار ، این روزها در شهر ها غبار همه جا را گرفته ، دور دست ها و دربعضی جاها، حتی نزدیک ها هم به خوبی معلوم نیست . دررادیو گفتند که شهرداری به مردم ماسک رایگان می دهد تا مبادا نفسشان غبار آلود بشود . گفتند که حالا درمانگاه های شهرداری آدم ها را رایگان ویزیت می کنند . پلیس ها آمدند توی رادیو و تلویزیون به مردم گفتند که از شهر ها بیرون بروند ، بروند شمال و جاهایی که هوا خوب است تا مبادا مریض بشوند .چقدر همه مهربان شده اند این روزها با هم . کاش می دانستیم که سال هاست غبار جدایی از هم دل هامان را گرفته ، غبار آلودگی به گناه چشم هایمان را خاکستری کرده ، سالهاست که همه جا را خاکستری می بینیم ، سالهاست که در آلودگی نفس می کشیم وریه جانمان مملو از غبار دروغ و نفرت و دورنگی شده . سالهاست آنچه می گوییم و آنچه باور داریم با هم فرق می کنند و میان آن دو را هاله ای از غبار گرفته .کاش برای همیشه مهربان می ماندیم وبه هم فکر می کردیم . کاش مثل بچه ها بودیم تا فراموش کنیم بدی های همدیگر را و کاش بزرگ می شدیم تا این همه از هم بهانه نگیریم . کاش فرق دوست و دشمن را می دانستیم ونه اصلا کاش معنی دوستی و دشمنی را می دانستیم ، کاش شب هامان زود صبح شود . و نه دیر است که تاریک ترین زمان شب آغاز صبح سپید است .